امروز (چهارشنبه)، بیست و پنجم نوامبر برابر با چهارم آذرماه، به مناسبت روز جهانی محو خشونت علیهزنان، بروشورهایی در سطح رشت توزیع شد.
این دفترچه‌‌ها که شامل مقاله‌هایی در رابطه با خشونت علیه زنان بودند توسط فعالین حقوق زنان در رشت تهیه و توزیع شدند. «تاریخچه ۲۵ نوامبر»، «خشونت در خیابان»، «خشونت خانگی»، «خشونت در محل کار»«خشونت در بستر قوانین و سنت‌ها» و «آشنایی با مراکز حمایت از زنان آسیب‌دیده» از جمله مقاله‌های نوشته شده در این دفترچه هستند. شماره مراکز مشاوره در رشت نیز در انتهای این دفترچه آورده شده است.
در سال ۱۹۸۱ در اولین گردهمایی فمینیستی در کلمبیا، روز ۲۵ نوامبر را به عنوان «روز جهانی خشونت علیه زنان» نامگذاری کردند. این تاریخ برای یادبود خاطره‌ی خواهران میرابل که در سال ۱۹۶۰ در جمهوری دوینیکن کشته شدند، انتخاب شد. در اکتبر ۱۹۹۹ در پنجاه و چهارمین دوره مجمع عمومی سازمان ملل، قطعنامه‌ای مبنی بر قرار دادن ۲۵ نوامبر به عنوان روز جهانی محو خشونت علیه زنان به تصویب رسید و از همه دولت‌‌ها، سازمان‌های بین‌المللی و ان.جی.اوها دعوت شد که در مبارزه با خشونت علیه زنان تلاش کنند.
بنا بر آمار، ۷۰ درصد زنان جهان، خشونت‌های فیزیکی و جنسی را از سوی مردانی مثل همسر، محارم و مردان آشنای دیگرتجربه می‌‌کنند.
نگاشته شده توسط: changerasht | سپتامبر 4, 2009

سه سالگی کمپین در رشت

IMG_2716 (1)

فعالین کمپین در رشت  مانند فعالین سایر شهرها سه سال فعالیت برای احقاق حقوق زنان را جشن گرفتند.

نگاشته شده توسط: changerasht | آگوست 16, 2009

تجمع مادران عزادار در رشت

مادران عزادار در رشت این هفته نیز همگام با مادران عزادار تهران در یکی از پارک های رشت، با نماد های عزاداری گرد آمدند.

DSC05250

در این برنامه که دیروز (شنبه) برای سومین هفته متوالی در رشت برگزار شد، مادران سیاهپوش با گره زدن روبانهای سیاه به بوته ها و درختان پارک یاد شهدای اعتراضات اخیر را گرامی داشتند.

این مادران که همگام و هم زمان با مادران تهران بین ساعت 7 تا 8 غروب شنبه، در پارک تجمع کرده بودند، قصد دارند تا شناسایی و مجازات آمران و عاملان شهادت شهدای اخیر این حرکت اعتراضی را ادامه دهند.

نگاشته شده توسط: changerasht | آگوست 1, 2009

گام‌هایی که با تزلزل نا آشنایند

عصر روز پنج‌شنبه، در ساعت 18:30 گروهی بیست نفره قدم زنان در پارک شهر رشت شکل گرفت که ساکت، اما مصمم در پیاده راه‌های پارک گام بر‌می‌داشت. هنوز نیم ساعت نگذشته بود که این گروه به جمعیتی قریب 2500 تا 3000 نفر بدل شد و همچنان ساکت، مصمم و خشمگین به راهپیمایی خود ادامه داد. بسیاری از مردم دستبند سبز بسته بودند‌، شمع هایی داشتند و دستان خود را به علامت پیروزی به آسمان بلند کرده بودند.

Image011در میان این عده زن و مرد، پیر و جوان، روشنفکر و عامی، دانشجو و کارمند و بازاری، و به طور خلاصه برشی تمام و کمال از مردم شهر رشت دیده می‌شد. جمعیت آرام به سمت استخر پارک حرکت کرد. نیروی‌های انتظامی که به شدت دستپاچه شده بودند و انتظار چنین جمعیتی را نداشتند به تدریج در پارک بیشتر و بیشتر شدند.

Image019پلیس  از مردم خواهش می‌کرد متفرق شوند و سپس تهدید می‌کرد این آخرین «اخطاري است. با ورود لباس شخصی‌های همه کاره!! و ویراژ دادنشان‌، جمعیت که تا این لحظه همچنان با متانت در برابر «اخطار ـ التماس»های نیروی انتظامی سکوت کرده بود یکصدا فریاد زد «نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم.»

نیروی انتظامی به سرعت راه خروج از پارک را سد کرد و لباس شخصی‌ها شروع به فیلمبرداری کردند. باور کردنی نبود، این نیروها که در روزهای یک‌شنبه و دوشنبه (24 و 25 خرداد) به طرز وحشیانه‌ای مردم را کتک می‌زدند این بار توان رویارویی با آن‌ها را نداشتند. موقعیت پارک به عنوان مکانی عمومی و متعلق به همه، آن‌ها را فلج می‌کرد. مردم شعار می‌دادند و در کنارشان کودکان در زمین بازی مشغول بازی بودند!

جمعیت در میان دو زمین بازی پارک توقف کرد و برای چند دقیقه با «الله و اکبر» و «صلوات» با منادیان دین به مقابله برخاست. سپس لباس شخصی‌ها با سرعت زیاد از میان مردم با موتور گذشتند تا با این شیوه آن‌ها را متفرق کنند.

جمعیت دو شقه شد و در دو زمین بازی پارک جای گرفت. کم کم لباس شخصی‌ها که تا این لحظه جرأت زد و خورد نداشتند شروع به کتک زدن چند جوان کردند. ناگهان باران سنگ بر سرشان فرود آمد. این مردم بودند که خرده سنگ‌های کف زمین بازی را به سویشان پرتاب می‌کردند. کودکان همچنان در حال بازی بودند. صحنه خنده‌داری بود. لباس شخصی‌ها از کتک زدن دست کشیدند و عقب نشینی کردند.

Image012پلیس و مردم شگفت زده بودند. مردم می‌خندیدند و لباس شخصی‌ها  به موتورها و بی‌سیم‌هایشان پناه می بردند تا برای خرج از این وضعیت راهی بیابند. لباس شخصی‌ها رفته رفته بیشتر شدند و تلاش کردند وضعیت به خشونت کشیده شود. در این هنگام جمعیتی که تا چند دقیقه پیش در حال مخالفت با دولت کودتا بود ناگهان متفرق شد.

پدر و مادری که فرزندشان را تاب می‌دهند. زن و مردی که روی نیمکت نشسته‌اند. پارک در یک لحظه به حالت عادی برگشت و موتوری‌ها و پلیس همچنان سر در گم به این طرف و آن طرف می رفتند. اکنون دیگر همه چیز عادی بود به جز رفت و آمد پلیس و موتوری‌هایی که با سرعت در پیاده راه‌ها ویراژ می‌دادند تا شاید کسی از آن‌ها بترسد! مانورهای دسته جمعی موتوری‌های لباس شخصی در میانه پارک این بار فقط مردم را می‌خنداند.

پی نوشت: به چند علت می‌توان تجمع‌‌ پنجشنبه پارک شهر را تجربه‌ای غنی و موفق دانست:

۱image0141. حضور همه‌ی لایه‌های سنی و موقعیتی مردم و همراهی و نه فقط تماشا کردن تجمع (شاید بتوان با چماق پسر 19 ساله سبز پوش را کتک زد، اما با پیرمرد 70 ساله سبز پوش باید چه برخوردی کرد؟)

۲. موقعیت و فضای باز پارک.

۳. حضور کودکان در کنار تجمع کنندگان که قدرت مانور لباس شخصی‌ها را کم می‌کرد.

عمده‌ترین پیامد این تجمع ریختن ترس مردمی بود که در روزهای ابتدای انتخابات به بدترین شیوه سرکوب شده بودند. در میان راهپیمایی بسته‌ای کاغذ روی زمین افتاد و در میان مردم پخش شد. عنوان این برگ چنین بود: شبی در منفی چهار وزارت کشور، اینجا از گوانتانامو صد پله بدتر است. این برگه حاوی اطلاعاتی درباره حمله‌ی کوی دانشگاه و آنچه بر دانشجویان زندانی گذشت بود.

مردم کار خود را به بهترین شیوه انجام دادند و تجمع پارک شهر با بیشترین حضور و کمترین هزینه به هدف خود رسید. خبر در تمام شهر پیچید و تا واپسین ساعات شب دسته دسته مردم به پارک آمدند تا اگر هنوز خبری باشد در آن شرکت کنند. پلیس‌ها هراسان در پارک چرخ زدند و پارک محتشم رشت یکی از شلوغ ترین شب‌های خود را سپری کرد.

نگاشته شده توسط: changerasht | ژوئیه 12, 2009

قتل فجیع یک زن به دست همسرش

zankoshiمهری الف. که در اعتراض به ازدواج مجدد  همسرش، خانه خود در روستای لچه گوراب از توابع رشت را ترک کرده بود‌، در برابر دیدگان فرزندانش به شکل فجیعی به قتل رسید.

همسر این زن که کارگر ساختمانی است به تازگی زنی را صیغه کرده و او را به خانه آورده بود. در اعتراض به این شرایط و به قصد طی مراحل طلاق، مهری و سه فرزندش به خانه‌ی خواهر مهری در رشت پناهنده شده بودند، اما همسر این زن که از قصد طلاق او خشمگین شده بود نیمه شب شامگاه ۱۶ تیر ماه، پنهانی وارد محل زندگی همسرش شده و مهری را در برابر دیدگان فرزندانش سر برید.

نگاشته شده توسط: changerasht | ژوئیه 10, 2009

سرکوب در سکوت / صبا حمیدی

اعلام نتایج غیر منتطره‌ی انتخابات، که بسیاری از آن با تعبیر کودتا یاد کردند، اعتراضات گسترده‌ای را در همه‌ی شهرها و دانشگاه‌های کشور در پی داشت، گرچه گاه شدت سرکوب در شهرستان‌ها با توجه به جمعیت به مراتب کمتر این شهرها نسبت به تهران، بسیار بیشتر بوده است، اما گزارش اندکی از شدت سرکوب در دیگر شهر ها داریم.

آنچه در ادامه می‌آید روایتی است کوتاه از اعتراضات دانشجویی دانشگاه گیلان …

تصویری از خیابان

تکه فیلمی دارم از لحظه ی بحرانی زندگی ام. بغل دستی ام با موبایلش گرفته. تصویر دوستم، نفس های دختر رو به رویی ام، جیغ های پشت سری ام و صدای خودم، تصویر آشفته خیابان، پلیس ها ، لباس شخصی ها، همه و همه ضبط شده. تصویری است که خاطره ام را با خود حمل می کند، از فردای تجمع علوم پایه ده ها بار آن را دیده ام و واکنش ها و سکانس ها را تحلیل کرده ام.ده ها بار خودم را سرزنش کرده ام که به جای بشارت دادن اتمام واقعه، باید و باید در آن مهلکه شعار مرگ بر دیکتاتور می دادم. بارها تصویر محو و گذرای لباس شخصی های خیابان را نگاه کرده ام و سعی کرده ام در همان عبور شهاب وار، رگه هایی انسانی را در چشمان مبهمشان پیدا کنم و خود را قانع کنم که آنها در چه شرایطی حاضر شده اند ما را سنگ باران کنند. در کنار تکه فیلم سکانس هایی دارم از آن روز و دیگر روزها.

همه چیز از یکشنبه صبح شروع شد. از لحظه ورود به دانشگاه نگهبان ها کارت های دانشجویی مان را کنترل می کردند.جلوی دانشکده فنی که رسیدیم با زنجیره دانشجویانی مواجه شدیم که شعار حمایت از موسوی و ابطال انتخابات سر می دادند.سیل جمعیت از دانشکده فنی به انسانی و از آنجا به مرکزی سرازیر شد. سیاست وزارت علوم در شهرستان ها این بوده که با برگزاری امتحانات دانشجوها را سر کتاب نگه دارد. در روز یکشنبه با شکستن در دانشکده انسانی امتحانات این دانشکده لغو شد و ساعتی بعد پرتاب گاز اشک آور در مقابل ساختمان مرکزی سبب شد تا دانشجوها نیز اشیایی را به سمت ساختمان مرکزی پرتاب کنند.

تجمع علوم پایه

ساعت 5 همان روز بیش از 400 دانشجو در دانشکده علوم پایه گردهم آمدند تا به نتایج انتخابات اعتراض کنند. ابتدا بیانیه مهندس موسوی و کروبی خوانده شد و دانشجوها به سمت در اصلی علوم پایه حرکت کردند و شعار دادند. اندکی بعد مردم در مقابل ما در خیابان به ما پیوستند و با شعار های ما همراهی کردند. چند تا از شعار های آن روز چنین بود: «نصر من الله و فتح غریب، وای بر این دولت مردم فریب» ، «می جنگم، می میرم، رأیم رو پس می گیرم»، «مرگ بر دیکتاتور» ، «خمینی، خمینی، موسوی تنها مونده» ، » ابطال انتخابات اعلام باید گردد»، «رأی ما رو دزدیدن، دارن باهاش پز می دن» ، «توپ، تانک، ستاره، دیگر اثر نداره»، «ستاره دانشجو نشان افتخاره»و … در کنار این شعارها ترانه های «یار دبستانی» و «ای ایران ای مرز پرگهر» خوانده شد. پلاکاردهایی هم در دست دانشجوها دیده می شد «دولت سیب زمینی، رأی های زیر زمینی»، «ابطال انتخابات اعلام باید گردد» . دانشجویان بارها در شعارهای خود از نیروی انتظامی حمایت خواستند: «نیروی انتظامی، سبز تو هم قشنگه». «نیروی انتظامی، حمایت، حمایت». مردم خاطره های از روزهای یکشنبه و دوشنبه و کمک  نیروی انتظامی به آنها برای فرار از مهلکه نقل می کنند. سربازی می گفت از دیروز تا به حال چندین بار گریسته ام. با این حال نیروی انتظامی و نه استاندار هیچکدام را یارای مقابله با لباس شخصی ها نبود. لباس شخصی هایی که اینک نبض قدرت را در دست دارند.

بیرون دانشگاه لباس شخصی ها ابتدا زنجیره ای تشکیل دادند و شعار مرگ بر منافق سردادند. سپس با حمله به مردم و کتک زدن آنها را متفرق کردند و به داخل خیابان منظریه راندند.آنها با تجمع در مقابل در دانشکده علوم پایه از خروج دانشجوها جلوگیری کردند. مسئولین دانشگاه برای خارج کردن دانشجوها اتوبوس ها را از در پشتی وارد علوم پایه کردند و دو اتوبوس پر دانشجو را از همان در خارج کردند. در این هنگام لباس شخصی ها متوجه ماجرا شدند و به سمت در پشتی هجوم آوردند. یکی از مسئولین بلند پایه استان که برای آرام کردن اوضاع به علوم پایه آمده بود پا به فرار گذاشت و لباس شخصی ها با پرتاب سنگ ایشان را مشایعت فرمودند! با رفتن مسئول بلند پایه مزبور، دانشجویان مجبور شدیم از زیر سنگباران شبه نظامیان، و در حالی که نیروی انتظامی و گاردویژه نظاره گر منفعل ماجرا بودند از دانشگاه خارج شویم. مسئول نهاد … با ایفای نقش حامی دانشجویان تلاش میکرد تا از فیلمبرداری دانشجو.ها از دوستان لباس شخصی اش جلوگیری کند: هیچ دانشجویی حق شعار دادن ندارد، موبایل ها خاموش، پرده ها کشیده، سرها پایین.

با این حال بچه ها فیلم گرفتند و دانشجوهای اتوبوس های بعد از ما با اولین پرتاب سنگ شعار مرگ بر دیکتاتور سر دادند و در حالی که راننده های اتوبوس ها تنها ناجیان ما بودند و با پرتاب سنگ و کارد زخمی شدند از دانشگاه خارج شدیم. آخرین اتوبوس با پرتاب باکس آشغال متوقف شد و حتی یک شیشه سالم برایش نگذاشتند. راننده به هر ترتیب از سد ایجاد شده عبور کرد و دانشجوها را نجات داد. بسیاری از پدر و مادر های ما در بیرون دانشگاه ناظر این صحنه بودند. عصر همان روز، دو تن از دانشجویان حاضر در تجمع علوم پایه بازداشت شدند.

روزهای بعدی

دوشنبه صبح دانشکده فنی باز هم عرصه تجمع دانشجوهای ناراضی شد و عصر آن روز خیابان منظریه (که پیشاپیش توسط موسوی به عنوان محل راهپیمایی اعتراض آمیز به انتخابات مشخص شده بود) محل تاخت و تاز نیروهای مسلح و شبه نظامی بود. با باتوم و شوکر و زنجیر و پرتاب گاز اشک آور و اسپری فلفل به جان مردم رشت افتادند و بسیاری را دستگیر کردند. در این روز بارها موتورسواران گارد ویژه و لباس شخصی به صورت متحد و از پیش تمرین شده ای در منظریه رژه رفتند و توانایی خود را برای مردم بی دفاعی به رخ کشیدند که حتی اجازه ایستادن نداشتند. در همین روز یکی از  دانشجویان شهرسازی دانشگاه گیلان در حالی که از فیلم های دیروز شناسایی شده بود در خیابان منظریه توسط لباس شخصی ها به طرز وحشیانه ای  بازداشت شد. تماس های مشکوک با خانواده های دانشجویان حاضر در تجمع یکشنبه شروع شد و بسیاری به خاطر ترس از شناسایی شدن نتوانستند در خیابان حاضر شوند. در روزهای دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه تجمعات دانشجوها در مقابل دانشکده فنی و ساختمان مرکزی به صورت نا منظمی  ادامه یافت و در روز چهارشنبه صبح در حمایت از 7 دانشجوی زندانی شده دانشگاه گیلان تحصنی آرام در مقابل ساختمان مرکزی تشکیل شد. در ساعت 3 بعد از ظهر نماینده رهبری در دانشگاه در حالی که از» همایش ازدواج جوانان روستایی» !!! برمی گشت خبر داد 2 تن از دانشجوها با قرار وثیقه آزاد شدند. دو تن دیگر از دانشجویان  عصر پنجشنبه با قرار وثیقه آزاد شدند و جو اختناق و خفقان در شهر رشت مسلط شد. خوابگاه های دانشجویی مورد تهدید لباس شخصی ها قرار گرفت و در چندین روز متوالی لباس شخصی ها با موتور در برابر خوابگاه دختران رژه می رفتند. و دانشجویان شناسایی شده مورد تهدیدهای پیاپی تلفنی قرار گرفتند. تصاویر بسیاری از دانشجویان در فیلم های بسیجی ها و لباس شخصی های دانشگاه و بیرون دانشگاه ثبت شده و تهدیدها و فضای کودتا گونه این روزها خبر از تهدید آینده تحصیلی دانشجویان می دهد. بر اساس شنیده ها در عصر پنجشنبه 4تن از دانشجویان دانشگاه گیلان در حالی که برای اقامه نماز برای کشته شدگان اعتراضات اخیر در مسجد فاطمیه حضور یافته بودند توسط لباس شخصی ها بازداشت شدند و ابتدا به خانه ای در … و سپس به ستاد مبارزه با امربه معروف و نهی از منکر  منتقل شدند. دانشجویان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و بازجویی شدند. با مرور فیلم های گرفته شده از روز یکشنبه، مشخص شد هیچکدام در تجمع علوم پایه حضور نداشتند، و این دانشجوها صبح جمعه آزاد شدند. این در حالی بود که شب گذشته در بازجویی ها از آنها پرسش هایی درباره رأیشان و علت اینکه به موسوی رأی داده اند پرسیده شده بود و پاسخ یکی از دانشجویان که «این یکی که دیگه آزاد بود!» موجب ضرب و شتم او شده بود.

نگاشته شده توسط: changerasht | مِی 23, 2009

زنان کارگر فصلی

IMG_1093در  فصل بهار منظره زنانی که در زمین‌های پر از آب و گل نشاکاری می‌کنند‌، در گیلان که یکی از اصلی‌ترین استان‌های تولید کننده برنج است، منظره‌ای عادی است.

نشاکاری، سخت‌ترین مرحله تولید برنج است و در گیلان برخلاف سایر استان‌ها، این بخش از تولید توسط زن‌ها انجام می‌شود، زنان کارگر روزمزد کشاورزی!

تا چندی پیش عمده‌ی این زنان را ساکنین روستاها تشکیل می‌دادند، اما به موازات وخیم‌تر شدن اوضاع اقتصادی، هرساله به جمعیت زنان شهرنشینی که به جمع کارگران روزمزد کشاورزی می‌پیوندند، اضافه می‌شود.

در فصل نشاکاری‌، صبح‌های زود می‌توان این زنان را که در محل‌های مخصوصی ایستاده‌اند، تا «مباشران» با وانت‌هایشان بیایند و قوی‌تر‌ها و جوان‌تر‌ها را انتخاب کنند، مشاهده کرد و هیاهوشان را که می‌کوشند جزو آن خوش‌اقبال‌هایی باشند که برای کار سخت نشاکاری انتخاب می‌شوند، شنید.

زنان نشاکار از هفت صبح تا هفت بعد از ظهر کار می‌کنند، در این میان یک ساعت برای نهار و یک ربع الی بیست دقیقه برای نوشیدن چای و نان پیش از ظهر و بعد از ظهر فرصت استراحت دارند. و ده ساعت باقی‌مانده را بی‌آن‌که پایپوشی در پا داشته باشند، با کمر‌هایی خم و دستان و پاهایی در آب نشا می‌نشانند.

فریده یکی از این زنان است، او افتادن ناخن‌های پا و دست را یکی از اتفاقات عادی در ضمن نشاکاری می‌داند. زهرا، پیرزنی که چند سالی است نانخور دخترانش شده است با حسرت از روزهایی یاد می‌کند که بخت این را داشت تا مباشر او را برای کار در شالیزار انتخاب کند، او اکنون پس از سال‌ها کار سخت بی‌هیچ پشتوانه‌ی اجتماعی‌ای سربار فرزندانش شده است.

267268_orig

از او درباره‌ی زالو می‌پرسم و مار، که گویا در شالیزار‌های پر از آب فراوان است و او با خونسردی از زالوهایی می‌گوید که به پا می‌چسبند و خون را می‌‌مکند و ساعت‌ها جای زخم‌هایشان خون‌آلود است، و یا مارهای آبی‌ای که به زنان کشاورز آسیب می‌زنند، اما نه زخم‌های زالو و نه حضور مار هیچ یک بهانه‌ای برای دست کشیدن از کار نیست.

رماتیسم و واریس بین زنان کشاورز بیداد می‌کند. فریده انگشت شست و  اشاره‌اش را به هم نزدیک می‌کند و می‌گوید «کار را نباید رها کرد اگر خیلی درد داشته باشیم قرص می‌خوریم» و من می‌دانم قرصی که او با اشاره آن را نشان داده است همان تریاک است…

می‌گوید زنانی با کودکانی شیر‌خوار نبز بین کارگران حضور دارند، آن‌ها تنها می‌توانند در ساعات محدود استراحت، کودکان خود را که اقوام برسر زمین می‌آورند شیر دهند. و من ناخود‌آگاه یاد معتادانی می‌افتم که از همان نوزادی معتاد شده‌اند زیرا مادرانشان از سر ناچاری آن‌ها را به ضرب تریاک خواب کرده‌اند تا بی‌نگرانی از کودک بتوانند برای لقمه‌ای نان جان بکنند. فریده می‌گوید هر چقدر هم حالت بد باشد نباید کار را رها کنی، رها کردن کار همان است و بیکاری روز بعد همان.

او سرپرست خانوار است. همسرش سال‌هاست که فوت کرده است و او بی‌هیچ تخصص و یا تحصیلی از همان سنین بسیار جوانی سرپرستی دو دخترش را بر عهده گرفته است، می‌گوید بچه‌ها را پیش صاحبخانه می‌گذاشتم و خود برسر زمین می‌رفتم.

اما فصل نشاکاری زود تمام می‌شود و بیکاری زنان کارگر کشاورز فرا می‌رسد. در این میان زنانی که خود سرپرست خانوارند، شرایطی بسیار وخیم دارند. فریده از روزهایی که نشاکاری نبود و او گونی گونی بادام زمینی دانه می‌کرد، می‌گوید. او می‌گوید «اگر وارد نباشی یک گونی را تا آخر شب هم نمی‌توانی تمام کنی و آن وقت مجبوری شب را هم بیدار بمانی و بادام پوست بکنی…» و البته خسارت بادام‌هایی که خرد شده‌اند نیز از دستمزد ناچیز زنان کسر می‌شود.

فریده مثل بسیاری دیگر از زنان کارگر کشاورزی، چای‌چینی نیز کرده است، و در روزهایی که هیچ کدام از این‌ها نیست کارگر خانگی است. او از صبح تا غروب کارهایی را انجام می‌دهد که زنان خانه‌دار گاه در چند روز نیز نمی‌توانند آن‌ها را انجام دهند. او از شب‌هایی می‌گوید که خسته و دردمند به خانه آمده است و دخترها پاهای رماتیسم‌دارش را ماساژ داده‌اند.

او اکنون ۴۰ ساله است، تا چند سال دیگر توان این‌همه کار کردن را خواهد داشت‌؟ و پس از آن چه بر سرش خواهد آمد؟ او نیز همچون زهرا  سربار دخترانش خواهد شد؟ بی‌هیچ پشتوانه و حمایت اجتماعی؟

از مطالب منتشر شده در بروشور هشت مارس کمپین

نگاشته شده توسط: changerasht | مِی 14, 2009

برگزاری کارگاه خشونت در رشت

با توجه به اهمیت ارتقای آگاهی و توانمند‌سازی زنان، و از آنجایی که زنان بسیاری قربانی خشونت‌، به خصوص خشونت خانگی می‌شوند، برگزاری کارگاه‌هایی برای شناخت و مقابله با این نوع از خشونت‌ها، کمک بسیار مهمی به زنان محسوب می‌شود. از این رو، و برای برداشتن گامی در این مسیر، روز پنج‌شنبه هفدهم اردیبهشت کارگاه خشونت در رشت برگزار شد.

در این کارگاه که به همت فعالین کمپین رشت با آموزشگرانی از کمپین تهران (‌خانم‌ها ناهید جعفری و مریم زندی) برگزار شد، حدود ۲۵ نفر از زنان رشت شرکت داشتند.

در ابتدا خانم ناهید جعفری ضمن معرفی خود از حاضران خواست تا تعاریف خود را از خشونت بیان کنند، گرچه اغلب حضار به ضرب و شتم به عنوان مصداق بارز خشونت اشاره کردند، اما به موارد دیگری همچون تحقیر و ناسزا و …نیز اشاره شد.

در ادامه با تجمیع تعاریف ارائه شده از سوی شرکت کنندگان، تقسیم‌بندی‌‌های چندگانه خشونت جسمی و جنسی و روانی و مالی و‌… ارایه شد.

در بخشی دیگر از کارگاه، شرکت کنندگان به گروه‌های سه یا چهار نفره تقسیم شدند و از هر گروه خواسته شد تا داستانی از خشونت را بنویسند، برخلاف انتظار نه تنها همه‌ی داستان‌های ارائه شده، برگرفته از خاطرات حضار بود، بلکه برخی از گروه‌ها بیش از یک داستان نوشته و ارائه کردند.

هر یک از داستان‌های نوشته شده در جمع خوانده و خشونت موجود در آن تحلیل شد. در بخشی از کارگاه، خانم زندی با ترسیم چرخه خشونت با کمک شرکت کنندگان به تشریح آثار روانی خشونت بر زنان خشونت دیده پرداخت، آثاری همچون ضعف اعتماد به نفس، اضطراب و افسردگی و‌…

در بخش دیگری از کارگاه، شرکت‌کنندگان به دو گروه تقسیم شدند و یک گروه در یک کلمه یا جمله‌ای کوتاه ریشه خشونت و گروه دیگر به میوه و نتیجه خشونت اشاره کردند.

با ترسیم درخت خشونت با شاخه‌ها و ریشه‌های انبوه و الصاق آنچه توسط حضار به عنوان ریشه‌ها یا میوه‌های خشونت تعیین شده بود، درخت خشونت به شکل کامل ترسیم شد.

در بخش‌های مختلف این کارگاه علاوه بر مسایل فرهنگی، قوانین زن‌ستیز حاکم یکی از علل مهم خشونت و از موانع اصلی در مقابله با آن، شناسایی شد، مانعی که در موارد مختلف راهکارهای مقابله با خشونت را ناکام می‌گذارد.

در کارگاه خشونت به عنوان مثال به راهکاری چون خانه امن اشاره شد که با وجود قانون ضرورت تمکین زن از همسرش‌، عملاً ناکام می‌ماند یا قوانینی چون حضانت کودکان یا قوانین مربوط به ازدواج و طلاق نیز به تعمیق یافتن خشونت علیه زنان در جامعه کمک می‌کنند،

اما علی‌رغم تمام نواقص قانونی و ضعف‌های فرهنگی‌ای که خشونت را علیه زنان نهادینه کرده است، ضروری است تا زنان این خشونت را بر‌نتابند و از امکان‌های موجود برای مقابله و یا پیگیری قانونی این خشونت‌ها استفاده کنند، به عنوان مثال بر ضرورت مراجعه به پزشکی قانونی و تنظیم شکایت در مواردی که ضرب و شتمی رخ داده است، اشاره شد.

همچنین در این کارگاه بر ضرورت بی‌تفاوت نماندن در برابر خشونت، حتی زمانی که خشونت بر دیگری اعمال می شود، تأکید شد.

نگاشته شده توسط: changerasht | مِی 10, 2009

خانه‌داری مقدس نیست

IMG_1093هر جامعه‌ای باید برای تمام اعضایش؛ چه زن و چه مرد، شغل تأمین کند، ولی در جامعه‌ی ما، با توجه به نرخ بالای بیکاری، افراد بسیاری از دستیابی به شغل مناسب محرومند، و بخش قابل توجهی از این بیکاران، زنان هستند. و زنان بیکار متأهل به ناچا‌ر «خانه‌دار»اند، اما خانه‌داری چیست و چه تأثیری بر روح و روان زنان دارد؟

خانه‌داری انجام اموری تکراری است، کارهایی که هیچ خلاقیتی نیاز ندارد، هیچ هوشمندی ویژه‌ای را طلب نمی‌کند و هرگز تمام نمی‌شود. محققان گفته‌اند برای انجام امور خانه هوش یک کودک هشت ساله کافی است! و زنی که گاه تا مدارج بالای علمی را طی کرده است، وقتی خانه‌دار است، عملاً از بخش عمده‌ای از توانایی فکری و ذهنی خود استفاده نمی‌کند.

6tزن خانه‌دار با وجود تمام زحماتی که متحمل می‌شود، درآمدی ندارد، از لحاظ مالی مستقل نیست، وابسته به همسر است و این عدم استقلال مالی وابستگی شخصیتی زن را نیز به دنبال دارد، زن خانه‌دار از آنجایی که نقشی در درآمد خانوار ندارد از حق تصمیم‌گیری بسیار ناچیزی در امور منزل برخوردار است، زن خانه‌دار کار تکراری و خسته کننده‌ی خانه‌داری را اغلب در تنهایی و بدون برقراری هیچ رابطه‌ی اجتماعی با دیگران انجام می‌دهند.

خانه‌داری ساعات کار مشخصی ندارد، تعطیلی ندارد، مرخصی ندارد، بازنشستگی ندارد، و در عوض فشارهای روانی شدید را به همراه دارد‌. شمار بالایی از بیماران اعصاب و روان را زنان خانه‌دار تشکیل می‌دهند.

آیا می‌توان پذیرفت خانه‌داری با این شرایط و تبعات «مقدس» است و باید با رضایت با آن تن داد؟ یا خیر، باید برای تحقق شرایطی تلاش کنیم که برای همه‌ی زنان و همه‌ی مردان شغل مناسب توان و استعدادشان فراهم باشد‌؟

از مطالب نوشته شده در بروشور هشت مارس کمپین رشت

نگاشته شده توسط: changerasht | مِی 4, 2009

جمعه‌ی نحس / علی قاسمی

img_0030_editedمی‌شناختمش برای کمپین یک میلیون امضا و جنبش زنان در تهران فعالیت می‌کرد اما رو در رو و از نزدیک اولین بار در مراسم گرامی‌داشت روز هشت مارس (‌روز جهانی زن) که در رشت برگزار شد دیدمش. در اولین برخورد این حس را داشتم که انگار سال‌هاست می‌شناختمش و یکی از صمیمی‌ترین دوستانم بود. برایم جالب بود که آدمی در این سن و سال به جایی برسد که یکی از سخنرانان مراسم باشد و جلوی جمعی که بیشترشان خیلی بزرگ‌تر از خودش بودند از مسایل و مشکلات امروز ایران حرف‌های جدیدی بزند و به سوال‌های همه بدون هیچ طفره رفتن و موضع‌گیری‌ای جواب دهد.

amir

صحبت‌هایش برام جالب بود. از بازداشت اولش گفت که بازپرسش می‌گفت‌: تو چرا‌؟ تو که مرد هستی در جنبش زنان چه می‌کنی‌؟ گفت‌: ‌«همه می‌گویند مردان احساس زنانه ندارند‌، حتی نمی‌توانند احساس خود را بیان کنند‌. چون نمی‌توانند زندگی زنانه را از نزدیک ببینند و حس کنند پس نمی‌توانند فمنیست باشند‌. درست است اما اگر از دید نابرابری‌های جنسیتی نگاه کنیم مردان هم نتوانسته‌اند انسانی زندگی کنند‌، مردان هم جور دیگر زندگی کرده‌اند. من معتقدم ما مردان برابری‌خواه تنها‌، حامیان جنبش زنان نیستیم بلکه ما دنبال حقوق زنان هستیم. ما جز لا‌ینفک از این مبارزه هستیم‌. در این جامعه که فمنیست بودن تابوست می‌‌گوییم ما فمنیست هستیم‌، ما فمنیست هستیم و ما فمنیست هستیم و برای اثبات حرفمان حاضریم هر هزینه‌ای را بپردازیم.»

چیزهایی می‌گفت که برایم تازه بود، به زیبایی از مواضعی که داشت دفاع می‌کرد‌. پشت هر حرفش فلسفه‌ای داشت. با هم در ارتباط بودیم و گذشت تا جمعه، جمعه سخت و خسته کننده. با اجرای حکم دل‌آرا دارابی که به مظلومانه‌ترین شکل علی‌رغم باور همه اعدام شد فقط یک چیز کم بود که جمعه، ۱۱ اردیبهشت ۸۸ را برایم سخت‌تر و غیر قابل تحمل‌تر کند، آن هم خبر دستگیر شدن امیر یعقوبعلی در مراسم اول می (‌به مناسبت روز جهانی کارگر)‌.

امیر هزینه‌ای را که از آن صحبت می‌کرد پرداخت. این خبر، جمعه‌ی نحس را تکمیل کرد. امیدوارم هرچه سریع‌تر بدون آن‌که دستگیری و حکم دادگاه قبلی‌اش برایش مشکل ایجاد کند، آزاد شود. خسته‌ام‌، انگار سال‌هاست که نخوابیدم، می‌خواهم بخوابم به امید این‌که بیدار شوم و بفهمم خواب می‌دیدم‌. بیدار شوم و ببینم دل‌آرا‌ها و امیر‌ها با شادی در کنار خانواده‌ی خود زندگی می‌کنند، بیدار شوم و ببینم مشکلی وجود ندارد که بخواهیم برای آن مبارزه کنیم.

پی‌نوشت یک: پوریا پوشتاره یکی دیگر از فعالین تهرانی حاضر در مراسم هشت مارس بود‌. با دوربینش لحظات این جنبش را در  قاب‌ها ثبت می‌کرد‌. چهر‌ام برایش آشنا بود‌. هرچه تلاش کردیم که رابطه‌ای برای این آشنایی پیدا کنیم نتوانستیم‌. قرار شد در اولین فرصتی که تهران رفتم به دیدنش بروم تا بیشتر با هم صحبت کنیم، تهران رفتم اما نه به دیدن او. او هم همراه امیر دستگیر شد.

پی‌‌نوشت دو: امیر در حکم قبلی به چهار سال حبس تعلیقی محکوم شد‌. همچنین  موظف بود خودش را  هر چهار ماه یک بار به اداره‌ی اطلاعات معرفی کند.

در همین رابطه: آخرین خبرها از وضعیت بازداشتی های بند ۲۴۰ اوین و تلاش خانواده هایشان

Older Posts »

دسته‌ها